تایپ کن

تایپ کن

من یک تایپیست و صفحه‌بندم و اوایل بالاجبار برای آپلود بعضی از فایل‌های حجیم در پیکوفایل در بلاگ‌اسکای فعالیت کردم؛ ولی به مرور نوشتن و گذاشتن مطلب در این محیط برایم جذاب شد. امید که برای دیگران هم جذاب و مفید فایده باشد
تایپ کن

تایپ کن

من یک تایپیست و صفحه‌بندم و اوایل بالاجبار برای آپلود بعضی از فایل‌های حجیم در پیکوفایل در بلاگ‌اسکای فعالیت کردم؛ ولی به مرور نوشتن و گذاشتن مطلب در این محیط برایم جذاب شد. امید که برای دیگران هم جذاب و مفید فایده باشد

چرا فقها در زمان ظهور، فتوا به قتل امام زمان می‌دهند؟

علمای شیعه و فقهای شیعه خود را نائب حضرت حجت بن الحسن معرفی می‌کنند، ولی فقط در بعضی کارها نه در همه‌ی کارها. هر کاری که منفعت دارد و از آن کار، پولی و مقامی درمی‌آید، نیابت آن کارها را قبول دارند مثل گرفتن وجوه و ولایت بر صِغار و اِفتا و قضا؛ و هر کاری که فقط زحمت و مجاهده می‌خواهد، می‌گویند خود حضرت بیایند و آن کار را درست کنند.

علی‌هذا بودجه‌ی مصالح عامه را آقایان می‌گیرند و به خودِ اصلاحات عمومی کاری ندارند و بلکه ایمان به آن کار هم ندارند و عقیده‌ی خلاف دارند و درست مثل قوم بنی‌اسرائیل می‌گویند: «فَاذْهَبْ أَنتَ وَ رَبُّکَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَیهُنَا قَاعِدُون‏»مائده/۲۴؛ تو و پروردگارت بروید و پیکار کنید؛ ما این‌جا می‌نشینیم

از این‌جا باید فهمید که چرا در روایات وارد شده که فقها به قتل حجت بن الحسن فتوا خواهند داد، هرچند آقایان تأویل می‌کنند و می‌گویند مقصود، فقهای عامه می‌باشند!

البته قضیه، علت طبیعی دارد؛ وقتی که کسی ظاهر شود که دکّان آقایان را می‌بندد، با او کاری ندارند؛ بلکه صددرصد با او مخالف‌اند.

این‌ها امروز از نام او، از جشن تولد او و از مقام او بهره‌برداری می‌کنند، و این بهره‌برداری درصورتی است که خود او حاضر نباشد؛ اگر خود او حاضر باشد، این بهره‌برداری میسر نیست. فقط کسانی به او خواهند گروید که آمدن او به دنیای آنها ضرری نرساند و از نبودن او سوء‌استفاده نکنند.


یادداشت‌های استاد مطهری ج۱۵، ص ۱۵۰

چشم‌به راه

چشمم به راه تا که تو آیی زه کوره‌راه

قلبم به درد تا که تو درمان و مرهمی

ای پاکِ سبز تا چه زمانی به زیر ابر

خورشید روی تو، بیرون شو یک دمی

خیس است روی مردم و تار است دیده‌شان

کو یار و یاوری، به کجاهاست همدمی

همدم تویی، تو یاری و یاور حبیب من

آری بیا که جز تو دگر نیست آدمی...!

84/4/13

زلال

برگرد ای تلالو خورشید، ای ترنم باد برگرد ای حضور خیال، ای طراوت یاد

ای آبی همیشه‌ی دریا، ای زرد و سرخ غروب  ای تو زلال قطره‌ی باران، ای باطراوتِ خوب

برگرد ای حضور تو پنهان، ای آشنای نجیب ای چشم‌های تو راهیِ جمعه‌های غریب

ای قله‌های عشق تو فاتح، ای آب‌ها تو غریق با کاروان عبادت، تو ساربان شفیق

من در شکوه سبزِ بهاران، دنبال عطر حضورت در شکوه‌های محنت مردم، در جستجوی قدومت

در زرد و سرخ گنبد گیتی، دنبال آبیِ اشکت بعدِ غروب مبهم جمعه، در بیکرانِ مملوِ وحشت

شاید بیایی و باشی تسکین دردهای نهانی باشد بیایی و نوری در شاهراهِ رهایی...

خرداد 82