برگرد ای تلالو خورشید، ای ترنم باد برگرد ای حضور خیال، ای طراوت یاد
ای آبی همیشهی دریا، ای زرد و سرخ غروب ای تو زلال قطرهی باران، ای باطراوتِ خوب
برگرد ای حضور تو پنهان، ای آشنای نجیب ای چشمهای تو راهیِ جمعههای غریب
ای قلههای عشق تو فاتح، ای آبها تو غریق با کاروان عبادت، تو ساربان شفیق
من در شکوه سبزِ بهاران، دنبال عطر حضورت در شکوههای محنت مردم، در جستجوی قدومت
در زرد و سرخ گنبد گیتی، دنبال آبیِ اشکت بعدِ غروب مبهم جمعه، در بیکرانِ مملوِ وحشت
شاید بیایی و باشی تسکین دردهای نهانی باشد بیایی و نوری در شاهراهِ رهایی...
خرداد 82