ستمگرىِ ظالم، او را به هلاکت مى کشاند.
عدالت را اجرا کن و از ظلم و ستمگرى بپرهیز که مردم را به ترک وطن وا مىداری !
از زمین خوردن کسى شادمان مشو که نمىدانى گردش روزگار براى تو چه در آستین دارد ...
على علیهالسلام
اینبار که جنگجوی درونت از میدان پیکار روزگار برگشت، محکم در آغوشش بگیر، پیشانیاش را ببوس و از او بپرس: حالا چگونهای؟ حالا که محکم پای من و دردسرهای جهان من ایستادهای و تا مرز خستگی مفرط میجنگی تا من روی پای خودم بایستم و سرم را در نهایت غرور بالا بگیرم. حالا که در سختترین تنگناهای روزگار، به یاد تو میافتم و دلم قرص میشود. حالا که افتخار میکنم به اینکه اگرچه گاهی شکننده، کمطاقت و ضعیف میشوم، اما جنگجویی درون من هست، که به وقتش همه چیز را جبران میکند.
سراغی از جنگجوی درونت بگیر. به جسارتش نگاه نکن! شجاعترین قلبها گاهی؛ آسیبپذیرترین احساسات جهان را دارند.
نرگس صرافیان
طلا، مچالهاش هم طلاست، کثیفش هم طلاست، بریده و شکسته و از همگسیختهاش هم طلاست.
به ارزش خودتان شک نکنید، اگر حال و اوضاع و شرایطتان خوب نیست و در منگنههای سخت دنیا قرار گرفتید و مشت و لگد خورده، گوشهی رینگ روزگار افتادید و تمام چشمها، به دیدهی تحقیر نگاهتان کرد. اتفاقا موقعیتِ شناخت خوبیست. خوب ببینید و به خاطر بسپارید و فراموش نکنید، تا اوضاع که بهتر شد، بدانید چه کسانی حق دارند کنار شما باشند.
طلای جلایافته و براق را همه دوست دارند. ببینید چه کسی از همگسیخته و غبارگرفته و دورافتادهی شما را هم دوست دارد.
باد، غبارها را و آب، گل و لای را و گذار زمان، زخمها را میشوید. ترکهای وجودتان دوباره به هم پیوند میخورد و از قبل هم جاافتادهتر و زیباتر خواهیدبود.
سرتان را بالا بگیرید؛ چه کسی دیده طلای مچاله و به خاک افتاده، تبدیل به آهن شود؟ یا آهنِ جلایافته، طلا؟!
نرگس صرافیان طوفان
هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پیِ مهرِ تو گیرد که نگیرد پیِ خویشش
وآن سرِ وصلِ تو دارد که ندارد غمِ جانش
#سعدی
گیرم که هزار مصحف، از بر داری،
خود را چهکنی که نفس کافر داری!
سر را به زمین نهاده ای، بهر نماز؟
آنرا به زمین بنه، که در سر داری...!
#ابوسعید_ابوالخیر