باد، پیچید در ترانه برگ
برگ لرزید از بهانه باد
هر کجا برگ خشک بود افتاد
باغ نالید و گفت: باد، مباد
در شگفتم گناه باد چه بود؟
برگ خشکیده بود، باد ربود
باد هرگز نبود دشمن برگ
مردن برگ دست باد نبود
زندگی ذرهذره میکاهد
خشک و پژمرده میکند چون برگ
مرگ، ناگاه میبرد چون باد
زندگی کرده دشمنی، یا مرگ؟
برگ خشکم به شاخسار وجود
تا کی آن باد سرد، سر برسد
تو هم ای دوست ذرهذره مکش
تا نخواهم که زودتر برسد
#فریدون_مشیری